دیدی که باور دل باران شکست و ریخت
ایمان باغ بی سر و سامان شکست و ریخت
دیدی، چه گونه از پس دردی که جان فسرد
آتش فشان اشک به مژگان شکست و ریخت
دیدی که صبح خندهء خورشید خشک شد
ایمان سبز در دل یاران شکست و ریخت
دیدی، پرنده یی که قفس را به باد داد بالی فشاند، در دل توفان شکست و ریخت
دیدی، درخت دار به آغوش سبز شد "گل داد و میوه داد، زمستان" شکست و ریخت
شعر از فروغ فرخزاد